سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نوشته های یه حقیر که داره تو گناهاش دست و پا میزنه...

به سمتت فرار کردم...
ارسال در تاریخ پنج شنبه 98 اردیبهشت 12 توسط شهیده

دازیم به شبایی نزذیک میشیم که قظره قطره اشکت میاد و چشم به فضل و بخشش میبنذی

شبی که جوری تو اغوشش ارومی و اشک میریزی که اون محاله دست خالی تو رو رد کنه...

با دلت فرباذ بکشی ظلمت نفسی و بگی یا راد ما قدفات...

هرچی در اثز گناه ازم گرقته شد

هرچی به خودم ظلم کردم تو میتونی برشون گردونی

تو میتونی همه ی روزای خوبی زو که با گناه گذروندم تبدیل کنی به روزای خوب...

من همونیم که جوونیشو تو گناه فزسوده کرده...

هربت الیک... باز به سمتت فرار کردم...

باز اومدم تا ارومم کنی، باز اومدم تا بگم میخوام مال خودت بشم...

قزاموش نمیکنم که این ماه باید پربرکت تزین ماه زنذگیم بشه..

خستم از گناه...

به حق امام زمان دستمو بگیر...


هیجی بزام این اشکا نمیشن

هیچی بزام این شبا نمیشه

هیجی برام این لحظه ها نمیشه..



من نمیتونم تو نذار جوونیم تو گناه فزسوده بشه...

 

 

12/2/98

اخزین شب جمعه ماه شعبان

هیات- شحیطاط




شروعی برای همیشه با شما....
ارسال در تاریخ پنج شنبه 97 بهمن 25 توسط شهیده

امروز زیر سایه ی شما و لطف و عنایات شما یه زندگی خدایی رو شروع میکنم

یه زندگی که سختی هاش بوی خدا میده و پر از شیزینیه

یه زندگی که هرچقدر هم زمین بخوری با کمک شما بلند میشم و از صفر شروع میکنم

میخوام مثل شما جوونیمو همه ی زندگیمو وقف کنم

وقف امامم...

شما هیچوقت منو تنها نگذاشتین همیشه کمکم کردین اینبارم تنهام نذارین..

بذارین منم به آسمون برسم

از این لحظه به بعد نذارین دیگه دلم سیاه بشه 

بهش نور بدید بذارید عشق و محبت واقعی رو توی اوج سختی ها بچشه...

به حق مادرتون تنهام نذارید کمکم کنید......


25/11/97

#17سالگیم

 




قالب وبلاگ مرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ